غرور


وانيا

خاطرات من ... همچي

واقعا برام عجیبه

آخه من کار خاصی نکردم

که آدم مغرور و خودخواهی مث تو

حالا شده ی عاشق

که برای ی شروع دوباره

حاضره حتی از غرورشم بگذره

خودت میگی محبته

شایدم هست ...

بهر حال ...

منم دوستت دارم ...



نظرات شما عزیزان:

ایوب
ساعت19:53---9 تير 1391
محو تا دوردست
همه آب است و سراب
تا کجا باید ساخت
قلعه از خاک و صدف ، مملو از یکی هدف
تا به تو خواهد گفت عشق را عاشق باش ، قلعه ی تو نشود خانه خراب!
قلم تو نشود نقش بر آب!
گویی این آب روان همه جا یکسان نیست ، گوشه ای از دنیا
صاف است و زلال و آرام
ساحلی دیگر را طوفانیست
نشود کردش رام
زندگی یعنی این ... تقدیر همان است و زمان هم همین
تا بخندی بر او دلشاد است ، خانه ات آباد است
ناکجا آبادی از سیل طغیانگر این آب بسوخت
لب به هم دوخت و مهربانی را
تکه ای عشق و شایانی را به زروزیور دنیا فروخت
یاد من باشد در کهن بوم سراب
قلعه را محکم و استوار سازم ، نشوم خانه خراب!
نرود تا دوردست
ز رنج زیستن آوازم .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:48 توسط آتنا| |


Design By : Night Skin